عالیا، جسد شوهرش را برای دفن به شهر زادگاه او در ترکیه میبرد، اما با مخالفت خانواده سنتی و بیرحم او روبرو میشود که اجازه نمیدهند او با پسرش برگردد و این امر باعث درگیری خطرناکی میشود.
وقتی صداقت میبیند که عالیا به جهان شلیک میکند، از این فرصت استفاده میکند تا او را از مادرش جدا کند. عالیا پس از فهمیدن راز بوران با جهان دنیز فرار میکند اما با دمیر روبرو میشود که به دنبال وارث آلبورا است.
علیا پیشنهاد صداقت برای رفتن با جهان را رد میکند. صداقت آماده نقل مکان به کانادا میشود. علیا که مصمم به بازپسگیری حضانت است، به دنبال کمک حقوقی میگردد، اما اقدام گذشتهاش علیه جهان میتواند منجر به اتهاماتی از سوی آلبوراها شود.
تمامی حقوق مادی و معنوی محتوای ارائه شده برای پلتفرم مایاوا محفوظ می باشد.